محمد مهدی جانمحمد مهدی جان، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

مغز بادام

خرید...

امروز به همراه بابایی و دادشی رفتیم خیابون بهار برای خرید سیسمونی چند قلم از کالاهای مورد نیاز مثل پوشاک و وسایل بهداشتی تهیه کردیم و برگشتیم خونه ناهار هم مهمون بابایی بودیم امروز مامانی تپش قلب داشت دیروز هم که برا چکاپ ماهانه رفتم دکتر گفت افزایش وزن دارم شاید تپش هم به همین مربوط بشه انگشتهای پاهام هم همش میگیره ول نمیکنه دکتر معصومی برام آزمایش قند وتیروئید نوشت هنوز انجام ندادم انشالله یکشنبه هم برم آزمایشگاه هم کلاسهای بارداری و شیر دهی داداشی هم برات یه سری عروسک خرید که در حال حاضر باز کرده و بازی میکنه جالب اینجاست شیشه شیر تو هم میخواست آب بکنه و بخوره ...(قربون هر دوتاتون دوستتون دارم) درحال حاضر هم شعر نی نی کوچولو یه ...
27 بهمن 1391

سونوگرافی...

دیروز برای انجام سونو رفتم درمانگاه ایرانپارس یه یکساعتی طول کشید تا نوبتم بشه نمیدونم چرا اینقدر اظطراب داشتم خلاصه نوبتم شد رفتم داخل همین که موس رو روی شکمم گذاشت و میغلتوند گفت:باشوهرت فامیلی گفتم آره نفسم تو سینه حبس شده بود گفت تو فامیل سابقه بیماری دارید گفتم نه چند ثانیه سکوت دیگه تاب نیاوردم دستم رو گذاشتم رو پاش گفتم خانم دکتر چیزی شده گفت نه مگه قرار بود اتفاقی بیافته آهی کشیدم گفتم قربونت برم شما که مارو کشتید گفت من اینو از همه میپرسم بعد گفت تاریخ آخرین پریودت گفتم 4 مرداد تاریخ زایمان با سونو گفتم دهم یازدهم اردیبهشت گفت یکی دو هفته بیشتر نشون میدی با توجه به وزن جنین بعد دای قلبش رو برا گذاشت الحمدالله شکر خدا بعدهم تعداد انگ...
27 بهمن 1391

ماه هشتم بارداری..

چه زود این ماه های قشنگ زندگی میان و میرند ... مسایل عبادی این ماه جالبه که هر روزش متفاوته شنبه؛بعد نماز صبح 10 بار سوره مبارکه قدر باید تلاوت بشه یکشنبه؛بعد از نماز صبح 2 مرتبه سوره والتین دوشنبه؛سوره مبارک یس سه شنبه؛ سوره مبارکه فرقان چهارشنبه :سوره دهر پنج شنبه:سوره حمد و محمد  جمعه: سوره مبارکه صافات از خوراکی ها هم باید در این ماه ماست شیرین و عسل و جمعه ها ناشتا خوردن انار شیرین فراموش نشه  دیشب هم توی سایت به جستجوی عوارض کم کاری تیروئید روی جنین  بودم این شد نتیجه تا قبل از هفته هفتم باید از قرصهای لووکسین استفاده کرد چون هنوز جنین از منبع تیروئید مادر استفاده میکنه اگر قرص مصرف بشه در ماه اول هیچ...
27 بهمن 1391

خبر بارداری من ..

آبان ماه بود برای عروسی رفته بودیم دامغان(عروسی میثم) خونه عمو حسین داشتیم لباس میپوشیدیم بریم تالار اونجا به صورت سر بسته گفتم ولی هیچ کس باورش نشد خلاصه رفتیم عروسی شدیدا سرم درد میکرد جوری که بعد عروسی بزن و برقص آخر شب تو قهوه خانه سنتی رو نرفتم و ترجیح دادم قرص بخورم تو ماشین دراز بکشم یکم بهتر شده بودم دایی مهدی دید پرهام و محمد جواد هم خوابشون میاد رفت عمه مریم رو صدا کرد یه ماشین شدیم رفتیم خونه عمه مریم برای خواب دیگه خونه عروس داماد نرفتیم حالا میخوایم زودتر بخوابیم عمه وسایل پذیرایی رو آورد من فقط چای خوردم جا مون رو اتاق پذیرایی انداخت خیلی سرد بود ولی خوابیدیم صبح روز عید غدیر بود بعد خوردن صبحانه رفتیم خونه عموحسین زنعمو از صبح...
27 بهمن 1391

ماه هفتم بارداریم

نوبت دکترم این ماه دوازدهم بهمن بود رفتم برا ی چکاپ ماهانه و نشون دادن آزمایش دیابت و تیروئیدم که الحمدالله دیابت نداشتم ولی مثل همیشه تیروئیدم مشکل داشت ٤/٣بود نوشت برای مشاوره با فوق تخصص غدددکتر فتاحی که اونم روز دوشنبه رفتم گفت طوری نیست همون قرص رو ادامه بده کلاس شیردهی هم شرکت کردم آخر هم از همه دوتا سوال کرد بعد پرونده رو مهر زد به معنی اینکه تو کلاسها شرکت کردم آخه از شرایط پذیرش تو بیمارستان شرکت تو کلاس شیردهی که سه نوبته با کلاس بارداری کلاس تن آرامی هم که ورزش تو دوران بارداریه اجباری نیست... راستی تو این ماه بابایی رفت مشهد قرار بود با هم بریم ولی من نرفتم من و داداشی رفتیم خونه بابا جون رحمان دو روزی هم دایی مجتبی اومد پیش ما...
19 بهمن 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مغز بادام می باشد