محمد مهدی جانمحمد مهدی جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

مغز بادام

پانزده ماگیت مبارک

1393/4/5 11:10
نویسنده : مامان صبا
441 بازدید
اشتراک گذاری

بر یک چشم بهم زدن بزرگ شدی انگار همین دیروز بود نوزادی ناتوان که برای ادامه حیاتش احتیاج به کمک داره

حالا دیگه میخوای خودت قاشق تو دهنت بزاری 

پله های سرسره رو خودت به تنهایی بالا بری که با مراقبت این کارو به درستی انجام میدی

پله ها رو که بالا میرفتی قبلا ولی الن پایین اومدن رو تقریبا تا یه پله بلدی ولی پله دوم که میرسی وامیستی که خیلی خطرناکه این تمرین رو خونه بابا جون رحمان میکنی

نرده های پله هم تا یه میله بالا میری

سرسره هم برعکس با سر میای پایین بعد اگه جوراب نداشته باشی برعکس بالا هم میری

ماشاله

از سه چرخه هم خیلی خوشت میاد بیشتر از کالسکه دوس داری میله پشت سه چرخه رو بگیری دور خودت بچرخی یا از پشت کالسکه رو هول بدی

سوار ماشین هم دوس داری بغل بابا پشت فرمون باشی یا جلو بشینی با شیشه بالابر ماشین بازی کنی ویا شیشه رو بدیم پایین دستتو ببری بیرون باد بازی کنی

سیب زمینی آبپز خیلی دوس داری

بازی با بچه ها هم دیگه عاشقشی 

با منم قای باشک بازی میکنی به این روال که پشت مبل قایم میشی بعد میای بیرون من دالی میکنم وتو لبخند میزنی وتکرار قضیه

وقتی میخوایم بریم بیرون سر لباس پوشیدن همکاری میکنی پاتو میاری بالا تا من شلوار رو پات کنم یا دستتو میکنی تو لباس

از حموم زیاد خوشت نماد گریه میکنی البته گاه گاهی اگه شکم گرسنه یا خوابالو باشی اذیت میشی

توپ بازی رو همچنان دوس داری

دوستانت هم داداشی و پرهام متین و امیر محمد وامیرعباس هستن فعلا

همسایه ها یا یه چهره جدید رو میبینی خجالت میکشی سرتو میچرخونی و رو شونم میذاری با لبخند شاید هم اینطوری میخوای رابطه برقرار کنی 

اگه یه ماشین آهنگ گذاشته باشه با سرعت از کنارمون رد بشه سریع میرقصی بعدش دستاتو میچرخونی و میگی رفت

رفت میگی ریخت میگی مامان وبع بعی میگه تو میگی بع بع 

هاپ هاپ هم میکنی یه کتاب مخصوص بچه ها همش عکس حیواناس اونو خیلی دوس داری وقتی میگیری دستت میخوای بازبون بی زبونی حرف بزنی هی لبتو میکشی داخل اوم اوم میکنی به خودم میگم الان دیگه زبون باز میکنه

این حالت اوم اوم هیجان گفتاری رو تو برخی از اسباب بازیهای جدیدت هم داری مثل گوشی موبایل وقتی فشار میدی آهنگ میزنه

خونه بابا جونا هم که میری سر وقت تلفن میری بلند گو رو میزنی بعد درخواست نا نای نای میدی

بالکن خونه بابا جون داود هم خیلی دوس داری در بالکن رو میبندی از پشت در بای بای میکنی

موقعی که من خوابم شیر میخوای موهامو به سمتی که خودت هستی میکشی این جوری من متوجه حضورت میشم خواسته ات رو برآورده میکنم

یا داداش خوابه میزنی تو صورتش یا از روش رد میشی تازه نرده تخت رو هم بالا میری

دست دادن همون یا لله کردن رو یاد گرفتی بوس کردن هم فوت میکنی با آب دهن فراوان 

وقتی آتیش فندک رو میبینی میگی بو وووومیکشی 

ناخن خشک وتیزی داری ولی باید تو خواب بگیرم تو بیداری محاله ممکنه اجازه بدی

الان یه چند شبی زود میخوابونمت تو داداشی رو

خیلی خوبه صبح زود از خواب بلند میشید صبونه میخوریم

به آب هم میگی داب آب بازی بیرون از حموم رو خیلی دوس داری مرغابی برا خودت 

از مبل و عسلی و میز ناهار خوری هم مثل آب خوردن بالا میری

حسابی شیطون بلا شدیجشن

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مغز بادام می باشد