ذوق و شوق پدرانه...
دیشب بعد از خوردن شام به پهلوی راست دراز کشیدم از اونجایی که سرت چرخیده به سمت پایین سمت راست خیلی احساس خوبی نداری من به پهلوی راست بخوابم شروع میکنی اعتراضتو با لگد زد بیان میکنی !!! پس از چند تا لگد داداش محمد جواد دستشو گذاشت رو شکمم سمت چپ چیزی احساس نکرد ولی همین که بابا یی دست گذاشت یه ضربه شدید زدی که بابایی کلی ذوق کرد اونقدر که حس کودکانه داداشی حسودیش شد از خوشحالی بابایی برای تو... خوشحالم نیومده خودتو تو دل همه جا میکنی؟؟؟ ناگفته نمونه که با صدای بابایی و داداشی عکس العمل نشون میدی با حرکاتت تو شکمم.. ...